کنسرت ارکستر سمفونیک تهران به رهبری پانیذ فریوسفی تنها یک اجرای موسیقایی نبود؛ بلکه تجربهای چندلایه از پیوند موسیقی و ادبیات را پیش روی مخاطبان گذاشت. این برنامه با چینش هوشمندانه قطعات ایرانی و بینالمللی، ساختاری روایی و اقتباسی ایجاد کرد که شنونده را در مسیر یک داستان موسیقایی همراه میکرد.
علیرضا خلیلزاده: کنسرت ارکستر سمفونیک تهران به رهبری پانیذ فریوسفی، که در روزهای 21 و 22 آبان در تالار وحدت برگزار شد، نمونهای برجسته از همنشینی موسیقی و ادبیات در عرصه هنر معاصر ایران است.
این اجرا، با انتخاب دقیق قطعات از آهنگسازان ایرانی و بینالمللی، نه تنها یک تجربه شنیداری جذاب را به مخاطبان ارائه داد، بلکه به نوعی روایتگری هنری و داستانپردازی موسیقایی را به نمایش گذاشت؛ مفهومی که ارتباط مستقیم با ادبیات و فرایند اقتباس دارد.
هر قطعهای که در این برنامه اجرا شد، مانند یک فصل از یک کتاب بزرگ است؛ با موتیفها و تمهای خود که به تدریج ساختار کلی اثر را شکل میدهند.
این ترتیب اجرا، مشابه طراحی یک رمان یا داستان بلند، توانست حس پیشروی و توسعه روایت را برای شنونده ایجاد کند. همانگونه که یک نویسنده با انتخاب دقیق صحنهها و توالی رخدادها، جریان داستان را شکل میدهد، فریوسفی نیز با چینش و ترکیب آثار، روایت هنری و فرهنگی متوالی را در قالب موسیقی عرضه نمود.
یکی از ویژگیهای بارز این برنامه، استفاده از آثار آهنگسازان ایرانی و بینالمللی به صورت تلفیقی بود.
در این میان، قطعاتی از آهنگسازان کلاسیک جهانی مانند فرانتس شوبرت، ژان سیبلیوس و آرام خاچاطوریان، در کنار آثار معاصر ایرانی مانند قطعات آفتاب درویشی و گلفام خیام، به مخاطب تجربهای چندلایه از تاریخ و فرهنگ موسیقی ارائه دادند.
این تلفیق یادآور اقتباس ادبی است؛ همانگونه که یک اقتباس موفق، عناصر اصلی یک متن را حفظ میکند و همزمان با بازآفرینی آن در فرم جدید، تجربهای تازه به مخاطب ارائه میدهد، اجرای این قطعات نیز روح آثار اصلی را حفظ کرده و با رویکردی معاصر و متفاوت، حس تازهای ایجاد نمود.
رویکرد انتخابی فریوسفی در ترتیب و پیوند میان آثار، نوعی بازنویسی و بازخوانی موسیقی است که با شیوههای ادبی همخوانی دارد. همانطور که یک نویسنده هنگام اقتباس از یک رمان یا اثر کلاسیک، بخشهایی از متن اصلی را برجسته میکند، تغییراتی در زبان و فرم ایجاد میکند، رهبر ارکستر نیز با تنظیم و ترکیب قطعات مختلف، روایت تازهای خلق کرد که هم احترام به اصالت آثار را نشان میداد و هم امکان تجربهای نوین برای شنوندگان فراهم میآورد.
این برنامه همچنین به وضوح نشان داد که موسیقی میتواند همانند ادبیات، نقش روایتگری و خلق جهانهای خیالی را بر عهده گیرد. هر قطعه با تمهای مختلف خود، تصویری از احساسات، مکانها و حالات انسانی را به مخاطب منتقل میکرد؛ مشابه توصیفات دقیق و چندلایهای که در رمانهای بزرگ دیده میشود.
برای مثال، قطعات شوبرت با حس رمانتیک و لطافت خود، تصویری شاعرانه از طبیعت و احساسات انسانی ارائه داد، در حالی که قطعات خاچاطوریان با ریتمها و تمهای قدرتمند، حس تعلیق و تنش را القا میکرد؛ درست همانند صحنههای کلیدی در یک رمان که تعلیق و احساسات قهرمان را منتقل میکنند.
یکی دیگر از نقاط قوت این اجرا، توجه به ارتباط میان موسیقی و تجربه ذهنی مخاطب بود. همانطور که در خواندن یک کتاب خوب، ذهن خواننده درگیر تصویرسازی و درک شخصیتها و رخدادها میشود، موسیقی ارکستر نیز شنونده را درگیر فضای صوتی و معنایی خود میکند.
هر تغییر دینامیک، هر موتیف تکرارشونده و هر قطعه آرام، مانند پاراگرافی از یک متن ادبی، نقش خود را در شکلدهی به تجربه کلی اجرا ایفا میکند و مخاطب را در یک سفر شنیداری و ذهنی همراه میکند.
ارتباط موسیقی با ادبیات تنها به سطح ساختار و روایت محدود نمیشود، بلکه در انتخاب آثار و مضمونها نیز مشاهده میشود.
بسیاری از قطعات این اجرا برگرفته از مفاهیم فرهنگی، تاریخی و اسطورهای بودند که در ادبیات ایرانی و جهانی نیز حضور دارند. این همان جایی است که هنر موسیقی و ادبیات همپوشانی پیدا میکنند؛ زیرا هر دو حوزه با روایت، استعاره و تصویرسازی سر و کار دارند و قادرند تجربه انسانی را از طریق زبانهای متفاوت منتقل کنند.
اجرای موسیقی کلاسیک و تلفیقی این کنسرت، به ویژه در همراهی با قطعات ایرانی، نشان میدهد که موسیقی میتواند به مثابه یک متن ادبی عمل کند؛ متنی که با الهام از تاریخ و فرهنگ یک ملت نوشته شده، اما به زبان جهانی هنر موسیقی بازآفرینی شده است. این مسئله ارتباط مستقیم با فرآیند اقتباس دارد؛ جایی که یک اثر، چه ادبی و چه موسیقایی، از قالب اولیه خارج شده و در فرم جدید خود معنای تازهای مییابد، در حالی که ریشهها و اصالت اصلی حفظ میشوند.
همچنین، این کنسرت نمونهای از تعامل میان رهبر ارکستر و مخاطب است، مشابه رابطه نویسنده با خواننده. رهبر ارکستر، با هدایت نوازندگان و ایجاد هماهنگی میان بخشها، روایت هنری را به مخاطب منتقل میکند و شنونده را درگیر جریان موسیقی میسازد؛ همانگونه که نویسنده با انتخاب کلمات، جملات و ساختار روایت، خواننده را در دنیای داستانی خود همراه میکند.
در پایان، این برنامه نشان داد که موسیقی کلاسیک و سمفونیک نه تنها یک تجربه شنیداری مستقل است، بلکه میتواند به شکلی ملموس با ادبیات و فرآیند اقتباس در هنرهای دیگر تعامل داشته باشد.
هر قطعه و اجرای آن، تجربهای روایتگونه ارائه میدهد که به مخاطب اجازه میدهد همزمان با شنیدن، تصویرسازی ذهنی کند، ارتباط احساسی برقرار کند و لایههای فرهنگی و هنری یک اثر را کشف نماید. این هماهنگی میان موسیقی و ادبیات، تجربهای جامع و چندبعدی از هنر را برای مخاطب فراهم میآورد و نشان میدهد که چگونه هنرها میتوانند در تعامل با یکدیگر، دنیای معاصر را بازنمایی کنند.
به این ترتیب، کنسرت ارکستر سمفونیک تهران نه تنها یک اجرای موسیقی کلاسیک بود، بلکه تجربهای میانرشتهای و چندلایه از موسیقی، روایت و اقتباس ادبی ارائه داد. این برنامه یادآور این نکته است که موسیقی میتواند همانند ادبیات، قصه بگوید، جهان بسازد و احساسات انسانی را منتقل کند؛ و این همان چیزی است که هنر واقعی را تعریف میکند: توانایی ایجاد ارتباطی عمیق میان اثر و مخاطب، فراتر از مرزهای زمان و مکان.
انتهای پیام/