باشگاه خبرنگاران پویا: ولید الهوری در یادداشتی که در وبسایت untoldmag با عنوان جنگ با ایران و فروپاشی نظم بین المللی با بررسی اظهارنظر جنجالی صدراعظم آلمان درمورد حمله اسرائیل به ایران، مهم ترین پیامد این اظهارات را فروپاشی اخلاقی غرب و مفهوم انسانیت دانست و نوشت: آنچه امروز بر سر ما میآید، آینده بشریت است. اینبار نوبت ماست؛ بار بعدی، نوبت شماست. وقتی ما را در آتش میبینید، یادتان باشد که «بهخاطر شما»ست.
«این همان کار کثیفی است که اسرائیل بهجای همه ما انجام میدهد!» این جملهای است که صدراعظم آلمان، فریدریش مرتز در حاشیه نشست گروه هفت ـ اتحادیهای از قدرتهای استعماری جهان ـ در گفتگو با رسانهها مطرح کرد.
مرتز، نوه یکی از افسران بلندپایهی نازی که به او افتخار میکند، اخیراً در مصاحبهای دیگر گفته بود که یهودستیزی در آلمان از طریق مهاجران مسلمان وارد شده است؛ همان مهاجرانی که چرخ اقتصاد آلمان را میچرخانند و مالیاتی پرداخت میکنند که جمعیت سالخوردهی این کشور را سر پا نگه داشته است.
در همان نشست، گروه هفت بیانیههایی صادر کرد که تکرار ادعاهای همیشگی درباره «حق دفاع اسرائیل از خود» بود؛ آن هم در شرایطی که اسرائیل در حال اجرای نسلکشی زندهپخش شده در غزه است؛ جایی که دو میلیون انسان را در محاصره، گرسنگی، و قتل سیستماتیک قرار داده و همزمان به اشغال سوریه، لبنان و فلسطین و حمله به یمن ادامه داده و با ایران وارد جنگ شده است.
اما منظور از «ما» در جمله صدراعظم آلمان چه کسانی هستند؟! غرب؟ سفیدپوستان؟ سرمایهداران؟ قدرتهای استعماری؟ یا همه اینها؟!
آنچه قطعی است، این است که این غرب جمعی، با سابقهای پُر از نسلکشی در قارههای مختلف و تخریب بیمارگونه کره زمین و زیستبومهایش، به جنگ، ویرانی و قدرت خشن، معتاد شده است.
انسانیت گزینشی!
رفتار و گفتمان استعماری ذاتاً هراسانگیز است زیرا حتی قتل را قتل نمیبیند؛ بلکه آن را ضرورتی یا حتی خیر میپندارد! این گفتمان انسان بودن قربانیان را انکار میکند؛ اساساً، آنچه میبیند، از نگاه این تفکر، نه قتل انسان بلکه «ریشهکن کردن یک بیماری» است.
به همین دلیل است که آن را «کار کثیف» مینامند؛ اصطلاحی که یادآور اظهارات نازیها در توجیه جنایاتشان است: پاکسازی «نامطلوبها» از روی زمین، برای تبدیل آن به محیطی منظم، تمیز و استریلیزه، مطابق با خواستهها و قدرت خود.
از این رو، تنها اینان هستند که «حق دفاع از خود» دارند؛ چون فقط خودشان را انسان میدانند. آنها سوگواری میکنند، نام دارند، احساس دارند و آیندهای برایشان متصور است. بقیه، موجوداتی بینام و نشان هستند؛ میکروبهایی که باید از بین بروند!
برای همین است که آنها میتوانند به تاسیسات هستهای حمله کنند و خطر فاجعهای اتمی را به جان بخرند که میتواند میلیونها انسان و هزاران گونهی زیستی را نابود کند.
آنها هیچ احساسی نسبت به طبیعت ندارند؛ بلکه از بینظمی آن متنفرند و به دنبال کنترل و نظمبخشی هستند؛ نازیها نیز همینگونه بودند؛ وارث ایدئولوژی استعماریِ کنترل، طبقهبندی و نژادپرستی.
از این روست که اسرائیل میتواند دارای زرادخانه هستهای باشد و از هرگونه نظارت و شفافیت طفره رود، در حالی که به کشوری مانند ایران که سلاح هستهای ندارد و عضو پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای است، حمله میکند ـ صرفاً بهخاطر ادعای «نیّتِ» ساختن سلاحی که خودش بهطور بالفعل در اختیار دارد!
متحدان اسرائیل نیز این را اصلاً به زبان نمیآورند؛ چون برایشان جان انسانها در برابر تعصب، اهمیتی ندارد.
این «ما»ی ادعایی، با نسلکشی و راهاندازی جنگی غیرقانونی علیه کشوری دیگر ـ صرفنظر از ماهیت آن کشور ـ بقایای نظم جهانی پس از جنگ جهانی دوم را نیز از بین بردهاند؛ نظمی که قرار بود مانع نابودی دوباره جهان بهدست قدرتهای استعماری شود.
هر کس گمان میکند این فقط مسئله ایران یا غرب آسیاست، باید دوباره فکر کند. آنچه امروز بر سر ما میآید، آینده بشریت است. اینبار نوبت ماست؛ بار بعدی، نوبت شماست. وقتی ما را در آتش میبینید، یادتان باشد که «بهخاطر شما»ست.

تهدیدهای جهانی
اکنون دو کشور هستند که آشکارا دیگر کشورها را تهدید به جنگ میکنند؛ بدون کوچکترین پیامدی. حملاتی انجام میدهند بدون هیچ توجیه قانونی، خارج از چارچوب سازمان ملل یا حقوق بینالملل!
آمریکا که در گذشته عراق، افغانستان و کشورهای متعدد دیگر را اشغال کرده، اکنون حتی کانادا، گرینلند و پاناما را تهدید میکند و اسرائیل، دیگر مستعمره مهاجرنشین، دستکم به 6 کشور حمله کرده و چند کشور دیگر را نیز تهدید کرده است.
در سال 2022، وقتی روسیه به اوکراین حمله کرد، همین قدرتهایی که امروز از نسلکشی اسرائیل در غزه و حمله به ایران حمایت میکنند، بلافاصله تحریمهایی وضع کردند و نهادهای بینالمللی را فعال کردند.
اما اکنون، روسای این دو کشور ـ آمریکا و اسرائیل ـ میتوانند بهصراحت تهدید به ترور رهبران دیگر کشورها یا بمباران تاسیسات هستهای کنند، بیآنکه نهادهای جهانی واکنشی نشان دهند؛ یا حتی با حمایت آشکار همین کشورهایی که قرار بود حافظ صلح باشند.
این مسئله فقط درباره ایران نیست، آنچه اکنون رخ میدهد، بازگشتی است به معیارهای اخلاقی و حقوقی دوران استعمار؛ زمانی که هیچکس مصون نبود و امروز هم هیچکس نخواهد بود.
وحشت عادیشده
خشم غرب همواره گزینشی است. وقتی بیمارستانهای غزه به مکانهای اعدام و گورهای دستهجمعی تبدیل شدند، وقتی پزشکان، نوزادان و امدادگران فلسطینی کشته شدند، غرب یا سکوت یا توجیه کرد.
فراموش نکنیم وزیر خارجه سابق آلمان ـ رئیس فعلی مجمع عمومی سازمان ملل ـ بمباران بیمارستانها را توجیه کرد. همدست جنایات جنگی در رأس دیپلماسی جهانی!
در دنیایی زندگی میکنیم که هر روز، میان گزارشهای بیشمار جنایت اسرائیل در غزه، اصطلاحاتی تازه وارد فرهنگ واژگان نسلکشی میشود: «تعداد X نفر از متقاضیان کمک غذایی کشته شدند!» عبارتی که در میان اخبار روزمره گم میشود.
همانند دیگر عبارات وحشتناکی که واقعیت سادیستی جنگ اسرائیل را توصیف میکنند: «کودک مجروح بدون خانواده بازمانده»، «نوزادان در حال پوسیدن در انکوباتور»… اکنون این نیز یک عبارت عادی شده است.
همان «کار کثیفی» که اسرائیل «برای همه ما» انجام میدهد؛ همان «ما»یی که ترامپ نیز در حمایت از حملات اسرائیل و بعدتر حملهاش به ایران از آن یاد کرد.

ریاکاری هستهای
همزمان با بمباران ایران، ریاکاری عمیقتر شد؛ چرا اسرائیل از نظارت بینالمللی بر برنامهی هستهایاش مستثنی است؟ چرا هیچ فریاد جهانی برای پیوستن این کشور به پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای بلند نمیشود؟!
در حالیکه ایران تحت نظارتهای شدید و سرزده آژانس است، اسرائیل ـ کشوری که در حال ارتکاب نسلکشی است و رهبرش تحت تعقیب دیوان کیفری بینالمللی قرار دارد ـ هیچگاه به چنین نظارتی تن نداده است.
این در حالیست که سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و خود آژانس بارها تأیید کردهاند که هیچ شواهدی از تلاش ایران برای ساخت سلاح هستهای وجود ندارد؛ اگر قرار باشد برنامه هستهای کشوری تحت نظارت دقیق بینالمللی قرار گیرد، این کشور باید اسرائیل باشد.
جنگ، نه رهایی
در سال 2003 میلیونها نفر در سراسر جهان علیه حمله آمریکا به عراق ایستادند؛ جنگی که با دروغ تسلیحات کشتار جمعی آغاز شد و به کشته شدن میلیونها نفر و ویرانی کامل جامعه منجر شد؛ همان اتفاقی که در افغانستان افتاده بود.
مخالفان آن جنگها نه از طالبان دفاع میکردند، نه از صدام حسین بلکه میخواستند مانع فاجعهای شوند که رخ داد؛ امروز نیز، دروغهایی جدید بهانهای برای جنگی دیگر شدهاند؛ اینبار علیه ایران و اگر تاریخ چیزی به ما آموخته، این است: این جنگها تنها مرگ، آوارگی، و نابودی میآورند؛ نه آزادی.

پیمانهای شکسته
آمریکا دوباره بدون مجوز حقوقی به تاسیسات هستهای ایران حمله کرده، آن هم در حالی که ایران در حال مذاکره با اروپا و خود آمریکا بود اما این رفتار جدیدی نیست.
قدرتهای استعماری همیشه پیمانها را نقض کردهاند. همیشه پس از ویرانی، به «مذاکره» فراخواندهاند ـ مذاکرهای با شروط خودشان. اگر ببازند، قواعد را تغییر میدهند یا اصلاً به آنها عمل نمیکنند.
چگونه میتوان با استعمارگران مذاکره کرد؟ چطور میتوان به رژیمهای فاسد عرب و دولتهای همدست که با این نظم استعماری همکاری میکنند، اعتماد کرد؟ این قدرتها، همانهایی هستند که دو جنگ جهانی را به راه انداختند، و اکنون جهان را بهسمت سومین فاجعه میکشانند.
لحظه حسابکشی
اگر اکثریت جهانی، بهویژه در جنوب جهانی، اکنون با شجاعت و همبستگی واکنش نشان ندهد، هزینهاش را تمام جهان خواهد پرداخت؛ این رویدادها استثنا نیستند؛ این خودِ قاعده امپراتوری است: اطاعت یا مرگ!
و تاریخ قبلاً به ما نشان داده که این مسیر به کجا ختم میشود...
پایان پیام/