باشگاه خبرنگاران پویا: اگرچه برخی چهرههای نزدیک به محافل جمهوریخواه مانند جی.دی.ونس معاوناول جدید آمریکا، رویکرد پیشبینیناپذیری ترامپ را یک امتیاز مثبت برای او و جناحشان میدانند اما برخی تحلیلگران عقیده دارند که تجربه تاریخی نشاندهنده آن است که این سیاست میتواند تاثیر عکس داشته باشد و تصمیمگیرنده را وارد بحران کند.
اگرچه تحلیلگران یک دوره چهار ساله از ریاستجمهوری ترامپ را تجربه کردهاند، اما هنوز هم قادر به پیشبینی رویکرد او نسبت به اکثر کشورهای جهان نیستند؛ این دقیقاً همان چیزی است که ترامپ میپسندد. او خود را به عنوان رهبری غیرقابل پیشبینی معرفی میکرد و معتقد است که این رویکرد میتواند سیاست خارجی ایالات متحده را تقویت کند.
ترامپ نخستین فردی نیست که نظریه «مرد دیوانه» را در سیاست خارجی به کار میگیرد.
به گزارش فارن افرز، این نظریه بر این اصل استوار است که یک سیاستمدار با رفتار غیرقابل پیشبینی و ترسناک میتواند دیگر کشورها را تحت فشار قرار دهد تا خواستههای او را بپذیرند؛ به عنوان مثال، در دوران جنگ سرد، برخی تحلیلگران بر این باور بودند که با اجرای این نظریه، کمونیستها تهدید هستهای ایالات متحده را جدیتر گرفته بودند.
با این حال، اجرای این نظریه نیازمند احتیاط است، زیرا به کار بردن موفق آن بسیار دشوار است. به ندرت مشاهده شده که شهرت به دیوانگی در عرصه بینالملل نتیجه مطلوبی به همراه داشته باشد.
این نوع رهبران غالباً در متقاعد کردن دشمنان بر دیوانگی خود ناکام میمانند و حتی اگر موفق شوند، نمیتوانند در حفظ صلح مورد اعتماد واقع شوند؛ بنابراین، ترامپ باید سایر کشورها را متقاعد کند که به اندازه کافی دیوانه است تا تهدیداتش را عملی کند و در عین حال به اندازه کافی منطقی باشد تا به توافقات منعقد شده پایبند بماند.
تظاهر به نادانی
اگرچه ریشههای این نظریه به ایدههای ماکیاولی، متفکر ایتالیایی دوره رنسانس بازمیگردد، اما مفهوم مدرن آن در نیمه قرن بیستم و تحت تأثیر بیاعتبار شدن تهدید هستهای توسعه یافت.در واقع، اولین دوره ریاست جمهوری ترامپ پر از تصمیمات غیرقابل پیشبینی بود.
او رهبر کره شمالی، کیم جونگ اون، را تهدید کرد که «آتش و خشمی را تجربه خواهد کرد که جهان هرگز ندیده است»، اما بعد اولین رئیسجمهور آمریکایی شد که با یک رهبر کره شمالی دیدار کرد و حتی گفت که آن دو «عاشق هم شدهاند.»

ترامپ بزرگترین بمب متعارف ارتش آمریکا را روی شبهنظامیان در افغانستان انداخت، اما در عین حال مذاکرات صلح با طالبان را آغاز کرد، دستور حمله به ایران را صادر کرد و بعداً آن را لغو کرد.ترامپ بر برخی از متحدان آمریکا مانند کانادا تعرفه وضع کرد، در حالی که برخی دیگر مانند استرالیا را معاف کرد؛ اغلب بدون هیچ منطق مشخصی.
طبق گزارش آکسیوس، در جریان مذاکرات تجاری با کره جنوبی، ترامپ از تیم مذاکرهکننده خود خواسته بود بگویند: «این مرد آنقدر دیوانه است که ممکن است هر لحظه از توافق خارج شود.»
نیکسون نخستین رئیسجمهوری بود که در دوران جنگ سرد از این مفهوم برای تقویت بازدارندگی هستهای ایالات متحده استفاده کرد. او تلاش کرد با ایجاد تصور دیوانگی خود، ویتنام شمالی و روسها را تحت تأثیر قرار دهد.
نیکیتا خروشچف، رهبر شوروی، عمداً تصویری از یک فرد ناپایدار از خود ارائه میداد و در جلسات دیپلماتیک فریاد میزد و حتی گاهی کفش خود را بر روی میز میکوبید.
معمر قذافی، رهبر لیبی، و صدام حسین، دیکتاتور عراق، نیز بهعنوان رهبرانی غیرقابل پیشبینی شناخته میشدند، اما این استراتژی در نهایت به سقوط هر دو منجر شد.
آیا دیوانه بودن بد است؟
این نظریه هرچند محبوب است، اما نتایج موفقیتآمیزی به همراه نداشته است.
نیکسون در ارائه تصویر مرد دیوانه از خود ناموفق بود و مجبور به عقبنشینی از ویتنام شد، خروشچف، صدام، قذافی و پوتین نیز در دستیابی به اهداف خود ناکام ماندند.
آشکارترین دلیل این سابقه نه چندان مطلوب، دشواری متقاعد کردن رقبا به غیر عقلانی بودن خود، به ویژه برای رهبران کشورهای دارای تسلیحات هستهای است؛ حتی رهبرانی که توانستهاند به این متقاعدسازی برسند نیز غالباً با شکست مواجه شدهاند، زیرا چنین تصوری باعث میشود اعتماد به پایبندی به تعهدات از میان برود. رهبرانی با سابقه پیشبینیناپذیری معمولاً نمیتوانند ضمانت معتبر ارائه دهند.

خردورزی همراه با دیوانگی
اگرچه راهبرد دیوانگی ترامپ ممکن است برای روسیه و چین مؤثر باشد، اما اگر آنها متوجه شوند که حتی در صورت احترام به منافع آمریکا نیز با تحریم و تنبیه مواجه خواهند شد، احتمال بیشتری دارد که ایالات متحده را به چالش بکشند. برای رقبای دیگر مانند کره شمالی و ایران، این رویکرد تأثیر معکوس خواهد داشت؛ اگر ایران و کره شمالی به این نتیجه برسند که ترامپ به دنبال براندازی آنهاست، برنامههای هستهای خود را گسترش خواهند داد.
به همین دلایل، ترامپ باید نشان دهد که دیوانگیاش محدودیت دارد؛ او باید ثابت کند که سیاست خارجیاش کاملاً خالی از منطق نیست و برای دستیابی به توافقات قابل اعتماد است؛ چنین رویکردی میتواند از تشدید تنشها جلوگیری کرده و مانع دوری متحدان از آمریکا شود.
متأسفانه، نشان دادن حد معقولی از دیوانگی کار بسیار دشواری است.
صدام و قذافی آنقدر دیوانگی از خود بروز دادند که دیگر کسی تعهداتشان نسبت به صلح را باور نکرد؛ در حالی که خروشچف و نیکسون نیز به اندازه کافی خود را دیوانه نشان ندادند تا تهدیدهایشان مؤثر واقع شود.
پایان پیام/